زمان تقریبی مطالعه: 9 دقیقه

تاب بازی

تابْ‌بازی، یا بادپیچ، از بازیهای کهن و آیینی مردم مناطق مختلف ایران. تاب ریسمانی است که از دو سو به درخت یا جایی دیگر بسته می‌شود و در آن می‌نشینند و به وسیلۀ آن در هوا به جلو و عقب حرکت می‌کنند.

واژه‌شناسی و نامهای دیگر

صاحبان فرهنگهای لغت واژه‌هایی چون «وازنیچ»، «بادپیچ»، «بازپیچ» «سابود»، و در عربی «ارجوحه» را برای تاب‌بازی یاد کرده‌‌اند ( لغت‌نامه، ذیل تاب؛ برهان ... ، ذیل بازپیچ، سابود، وازنیچ؛ شمس، 50؛ لغت فرس، 22؛ نخجوانی، 51). وسیلۀ این بازی ریسمانی است که اغلب با موی بز یا پنبه (قزل‌ایاغ، 86) به هم تافته می‌شود و زمانی که دو سر طناب یا ریسمان را به دو درخت یا دو تیر عمودی موازی یا شاخه‌ای یا تیری افقی ببندند و میانش تخته یا تشکچه‌‌ای بگذارند و بر آن بنشینند و در هوا حرکتی گهواره‌ای کنند، این عمل را تاب‌بازی گویند (شاملو، 29). اسدی طوسی در لغت‌فرس در برابر واژۀ «بازپیچ» می‌نویسد: «بازپیچ، رسنی است که زنان و کودکان ببندند و برو نشینند و می‌آیند و می‌روند در هوا معلق. ابوالمثل گوید: ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان / چو زنگیانی بر بازپیچ بازیگر» (ص 22-23).
تاب‌بازی بازی نشاط‌آوری است که از دیرباز دست‌مایۀ شعر برخی از شاعران پارسی‌گو شده است (نک‍ : همانجا؛ معین، ذیل بازپیچ، حاشیۀ 3). منوچهری نیز در قصیدۀ نونیه (لغز شمع و مدح حکیم عنصری) اشاره‌ای به این بازی می‌کند و می‌سراید: گاهش اندر شیب تازم، گاه تازم بر فراز / چون کسی کو گاه بازی بر نشیند بر رسن (ص 77؛ نیز نک‍ : خوانساری، 158). تاب‌بـازی در زبـان عربی بـه «ارجوحه» ( آنندراج، ذیـل واژه؛ نک‍ : معین، ذیل تاب‌دادن؛ صفی‌پوری، 1-2 / 432) معروف است. مؤلف صحاح الفرس دراین‌باره می‌گوید: «رسنی که کودکان بر درخت بندند عرب آن را «ارجوحه» گویند و به زبان نخجوان جمنول گویند» (نک‍ : نخجوانی، همانجا). ازجمله نامهای دیگری که در فرهنگها برای تاب‌بازی آمده، عبارت‌اند از: گواچو، چنجیل، گاچو، ورک و گاز که در گویشهای محلی ایرانی رواج دارد (تقی‌خانی، 398- 399).

پیشینه

ابوریحان بیرونی خاستگاه این بازی را به جمشید و زمان او نسبت می‌دهد: « ... چون جمشید برای خود گردونه بساخت، در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند و برای یادبود آن روز در تاب می‌نشینند و تاب می‌خورند.» (ص 281). از دیگر مآخذ کهنی که به تاب‌بازی اشاره کرده‌اند، کتاب خسرو قبادان و ریدک است. ریدک هنگام برشمردن هنرها و بازیها برای خسرو قبادان، «بندبازی» و «رسن بازی» را به‌عنوان یکی از هنرها ذکر می‌کند (متون ... ، 77).
نکتۀ دیگری که در تاب‌بازی می‌توان به آن اشاره کرد، آن است که این بازی در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران در روزهای جشن به‌ویژه سیزده‌به‌‌در (روح‌الامینی، 72)، و به گفتۀ برخی از پژوهشگران بیشتر توسط زنان و دختران (بلوکباشی، 34) اجرا می‌شود. در میان پیران و ریش‌سفیدان ترکمن یا شولیها تاب خوردن در روز عید نمادی از صعود انسان به عرش است که باعث فروریختن گناهان می‌شود (معطوفی، 3 / 2030، 2032). در میان اهالی روستای «حسن‌لنگی» در بندرعباس تاب خوردن نحوست و خستگیها را دور می‌کند (هنری، 78) و یا در طالقان بین اهالی «خُسبان» مرسوم است که اگر دختران دم بخت در روز پنجه‌پیتیک (خمسه یا خمسۀ مسترقه) تاب بخورند، حتماً بختشان باز می‌شود (وکیلیان، 275).

شیوه‌های بازی در حوزه‌های فرهنگی ایران

در خراسان و نواحی مرکزی ایران مانند «خور» کودکان برای اجرای این بازی ابتدا دو سر ریسمانی را به پایین دو شاخۀ درخت محکمی می‌بندند و به هنگام «تاب خوردن» این ترانه‌ها را می‌خوانند: ای باد به نوم بُرارُم / شُکر به کرم بُرارُم / خودم غلام برارم / همه دخترا بگردن به دور بُرارُم. به این معنی که: ای باد به نوم پدرم / دنیا که به کرم پدرم / کی بشه غلامش / هم دخترک مهربونش (هنری، همانجا؛ شکورزاده، 108)؛ کودکان سبزواری این نحوۀ بازی را «باددایَن یا بادخاردن» می‌گویند. گاهی طناب را محکم می‌چرخانند و سپس آن را رها می‌کنند تا به حالت اول درآید. این شکل بازی را «تاوخاردن» گویند. اگر کودک داخل تاب هنگام بازشدن پیچ تاب دچار سرگیجه شود، به اصطلاح محلی می‌گویند «تاوپلچ» شده است. شعر دیگری که برای تاب‌بازی می‌خوانند، شعر معروفِ تاب تاب عباسی است (بیهقی، 1 / 176).
دختران بیرجندی به 3 شیوه تاب‌بازی می‌کنند: اول دختری که در تاب است، به صورت ایستاده با خم و راست کردن زانوهایش تاب را به حرکت درمی‌آورد و در حین حرکت می‌خواند: ای باد بِ نُاْمِ ... / شِکَر بِ کُاْمِ ... / یعنی: این تاب به نامِ ... / شکر به کامِ ... ، و اگر نامزد داشته باشد، نام نامزدش را در انتهای هر بیت ذکر می‌کند. در گونۀ دوم، بازی‌کننده در وسط طناب می‌نشیند و یک نفر آن را چندین بار «پیچ» می‌دهد و یکباره رها می‌کند و کسی که روی طناب نشسته است، به دور خود می‌پیچد. این عمل در اصطلاح محلی بیرجند به «کَجْ کَلِتُو» (کَج کلِ تاب) معروف است. در گونۀ سوم بازی‌کننده روی تاب ‌می‌نشیند و در حالی که پاها آویزان است، خود را به عقب و جلو می‌برد (رضایی، 529 -530).
دختران جزیرۀ کیش هنگام تاب خوردن در روز عید نوروز دسته‌جمعی می‌خوانند: یالمه رحانوا / سیری او تعالوا / کل البنات عرسو / روحی کنینوه / للحول با اکبر، یعنی: ای تاب برو و بیا همۀ دختران عروسی کردند من هنوز کوچکم سال بعد بزرگ می‌شوم (مختارپور، 598). در اصفهان نیز این بازی ویژۀ فصل بهار است (جناب، 302).
در زمانهای گذشته در روستای ابیانه هر محله‌ای برای خودش طنابی داشت که طول آن معمولاً به 20 متر می‌رسید. از این رو، برای تهیۀ این طناب کودکان دور هم جمع می‌شدند و پول روی هم می‌گذاشتند و پنبه می‌خریدند و آن را به نخ تبدیل می‌کردند و به صورت طنابی درمی‌آوردند. سپس بعدازظهرها همگی دور هم جمع می‌شدند و آن را بر بلندترین درخت محل می‌بستند و یکی‌یکی سوار آن می‌شدند و مسابقه می‌دادند. در این بازی دختران سعی می‌کردند که جدا از پسران، و در مکانی خلوت تاب‌بازی کنند (نظر، 624).
کودکان ایل بهمئی نیز برای این بازی از بند و طنابهای محکمی به نام «کُش یا وریس» استفاده می‌کردند (مجیدی، تاریخ ... ، 607). دختران و پسران دیلم برای اجرای این بازی دور هم جمع می‌شوند و در هنگام تاب خوردن، یکی از دختران نام یکی از پسران جمع را می‌برد که در کنار او بنشیند و تاب بخورد (میرابوالقاسمی، 152).
در روستاها و شهرهای حاشیۀ دریای خزر ترکمنها از دَکل قایقها و کشتیهای تجارتی ازکارافتاده تاب بلندی تهیه، و در میدانگاه روستا نصب می‌کنند و در روزهای عید خصوصاً عید قربان که از مهم‌ترین اعیاد آنها ست، تاب‌بازی می‌کنند (معطوفی، 3 / 2031). دختران رودبار نیز در جشن نوروز خصوصاً سیزده‌به‌‌در دور هم جمع می‌شوند و ریسمانی محکم را به شاخۀ درختی می‌بندند و کسی که بر سر طناب است، به صورت ایستاده شروع به تاب خوردن می‌کند. دختران دیگر دور او حلقه می‌زنند و با هلهله و شادی و با صدای بلند می‌گویند: «هَلَه هَلَه هَلَه هو» (کلمۀ «هو» با کششِ زیادی همراه است). فرد تاب‌خورنده باید تاب خوردن را با اشعار دختران شروع کند. با شنیدن صدا، دختران دیگر ده نیز متوجه می‌شوند و آنها نیز به جمع می‌پیوندند. حال تاب‌خورنده هر لحظه اوج می‌گیرد و می‌خواند: «لالییی لالا». جمع نیز در حین دست زدن، تکرار می‌کنند: لالییی، که سپس فرد تاب خورنده می‌گوید: لالییی لالا (چند بار تکرار) / مِه پییرجونِ سَرِشا / مِه پییرجون بالا بالا / لا لییی لا لا / مهِ عاموجونِ سَرِشا / مه عاموجون بالا بالا / مِه خالوجون سَرِشا / مه خالوجون بالا بالا / ... ، یعنی: پدرجان من سرش بالای سرها ست / پدرجان من والامقام است / به همین ترتیب نام عمو یا عموها و خالو (= دایی) و داماد (زُوما)های خود را می‌برد. دخترانی که برادر جوانی دارند که هنوز ازدواج نکرده و وقت زن گرفتنش است، روی نام آن برادر تأکید می‌کنند و نام او را بلند می‌برند (خوشدل، 46).
کودکان جنوب ایران در میناب طنابی را که از برگ درخت خرما توسط کشاورزان بافته شده است و به «پَروِند» معروف است، به دو نخل بلند می‌بندند و جاپایی به نام «کُروشِنگی» بر آن می‌گذارند و روی آن می‌نشینند، و شروع به تاب‌ خوردن می‌کنند (دربارۀ تاب‌بازی در لرستان و سروستان شیراز، نیز نک‍ : ایزدپناه، 1 / 133؛ همایونی، 171).

مآخذ

آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ایزدپناه، حمید، «نوروز در لرستان»، لرستان‌نامه، خرم‌آباد، 1375 ش؛ برهان قاطع؛ بلوکباشی، علی، بازیهای کهن در ایران، تهران، 1386 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1352 ش؛ بیهقی، محمود، دائرة‌المعارف بزرگ سبزوار، سبزوار، 1383 ش؛ تقی‌خانی، بهروز، «تاب بازی»، یغما، تهران، 1339 ش، س 13، شم‍ 8؛ جناب اصفهانی، علی، الاصفهان ( فرهنگ مردم اصفهان)، اصفهان، 1385 ش؛ حاتمی، حسن، «مقالات مردم‌شناسی»، کازرونیه، به کوشش عمادالدین شیخ‌الحکمایی، تهران، 1385 ش، دفتر سوم؛ خوانساری ابیانه، زین‌العابدین، ابیانه و فرهنگ مردم آن، تهران، 1378 ش؛ خوشدل، نصرت الله، «لالی یک»، گیله‌وا، 1374 ش، س 4، شم‍ 4؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ روح‌الامینی، محمود، آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز، تهران، 1376 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1379 ش، «حرف ت»، دفتر اول؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ صفی‌پوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377 ش؛ شمس فخری اصفهانی، واژه‌نامۀ فارسی (بخش چهارم معیار جمالی)، به کوشش صادق کیا، تهران، 1337 ش؛ قزل‌ایاغ، ثریا، راهنمای بازیهای ایران، به کوشش شهلا افتخاری، تهران، 1379 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1337 ش؛ لغت‌نامۀ دهخـدا؛ متـون پهلوی، بـه کوشش جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ مجیدی، نورمحمد، تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد، تهران، 1371 ش؛ همو، مردم و سرزمینهای استان کهگیلویه و بویراحمد، تهران، 1378 ش؛ محمدی، محمدهادی، «ریشه‌ها و بنیادهای تاریخی بازیهای سنتی ایران»، پل فیروزه، 1382 ش، س 3، شم‍ 9؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معیـن، محمد، حاشیه بـر برهان قـاطع؛ همـو، فـرهنگ فـارسی، تهـران، 1382 ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1347 ش؛ میرابوالقاسمی، محمدتقی، سرزمین و مردم گیل و دیلم، بی‌جا، بی‌تا؛ نخجوانی، محمد بن هندوشاه، صحاح الفرس، به کوشش عبدالعلی طاعتی، تهران، 1355 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ وکیلیان، احمد، «پنجه‌پیتک یادگاری از جشنهای نوروز»، مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز، تهران، 1379 ش؛ همایونی، صادق، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ هنری، مرتضى، آیینهای نوروزی، تهران، 1353 ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.